هیچ چیز معیار نیست همه چیز می لغزد
خوبی تو
آنی
طوفانی می شود و می غرد
من پرت می شوم
من باید
باید که همهء باید ها را دور بریزم
سلامی نظامی می دهم
چکمه های پاشنه بلندم را به هم می کوبم
ساقه ای در تنم می خشکد
هیچ چیز معیار نیست
همه چیز می لغزد
پس
تو شاید همهء شاید ها را دور بریزی
طوفان تو شاید
نجات دهندهء من باشد
در برابر هر آنچه ثابت است