جناب آنیناموس
از احوال من جویا شده بودی.
باید بگویم که بدم
خیلی بدم
نمی دانم احساسی که دارم احساس رهایی است
یا وِلی
اصلا فرقشان را نمی دانم.
امان از این ندانستن ها
هدفی ندارم جز آنکه سر پا بمانم
ادعایم هم می شود که درمان شده ام
من افسرده نیستم
فقط قانعم
خیلی قانع تر از آنکه فکرش را بکنی
همین است که هیچ از دست دادنی ناراحتم نمی کند
همین است که در حین مریضی قوی به نظر می آیم.
این بود حال و روز من
چه قدر ناراحتی ها حس ترحم ام را بر می انگیزد
چه قدر بد است جایی که از آدم انتظار دارند گریه کند آدم بخندد
چون همه چیز سبک و بامزه است