آلما

Wednesday, February 27, 2008

بازی

سارا منو به بازی کتاب نصفه دعوت کرده. درست نمی دونم قوانین این بازی چیه. ولی تا اون جا که سر در آوردم باید اسم کتابهای نصفه ای که تو کتابخونمون داریم رو بنویسیم. اصولا این بازی من رو یک لحظه به خودم آورد که واای چه قدر کار نصفه.عجله کنیم از مسابقه عقبیم.
کتابها:
خاطرات خانه اموات : داستایوفسکی
ما مردم، آنچه که بر مردم آمریکا گذشت : لئو هوبرمن
داستان: رابرت مک کی
مبانی نقد ادبی: ویلفرید گرین
نشانه شناسی فرزان سجودی

اینها کتابهایی بودند که همیشه دلم می خواسته تمامشان کنم. من متاسفانه 5 نفر را نمی شناسم که به بازی دعوت کنم. شاید هم بشناسم ولی آنقدر از هم خبر نداریم که بعید می دانم سری به وبلاگم بزنند.
Mazdakam
Mehrdud
و سیزدهمین من را دعوت می کنم. باشد که اجابت شود.

Friday, February 22, 2008

تو(قسمت دوم)

نگران من نباش!
تو که بروی یک فیلم خوب تاریخ سینما هم کار تو را می کند.
شاید نه آن قدرها طبیعی!

Thursday, February 21, 2008

تو

تو مثل فیلم های خوب تاریخی
منتها خیلی طبیعی اش!

Tuesday, February 19, 2008

مهربانی و لبخند عادت میشود

یک چیزی را در مورد خودم خوب فهمیده ام
من به آدم‌ها مهربانی نمی‌کنم که مهربانی کرده باشم
مهربانی می کنم
که به آنها یاد بدهم چطور بهم مهربانی کنند
معمولا هم جواب نمی دهد
نتیجه همان رفتار آدم‌هاست با یک مقدار شرمندگی که چه کارش کنم؟

Monday, February 11, 2008

درس زندگی

بعضی ها خیلی عالی اند
زندگی پیش آن یکی هاست!

Friday, February 01, 2008

من

های! تویی که خیلی می فهمی!
بفهم!
من یک دختر معمولی نیستم!
من یک دختر خیلی معمولی ام!