آلما

Sunday, May 27, 2007

کنکور

کنکور ادبیات نمایشی مجاز شدم. رتبه ام خوب نیست. امید دارم که شبانه قبول شوم. به خاطر آن باید تمرین نوشتن بکنم تا دستم راه بیفتد. هرازگاهی هم خوب است سر به وبلاگم بزنم. کلا کار خوبی است. از فردا سر کار هم می روم دوباره. کلی باید جان بکنم تا برنامه نویس شوم در حالی که نمی خواهم خیلی هم.خیلی جالب بود تست انگیزه شغلی که ازم گرفتند یکی از سوالهایش این بود که آیا آرزوی کارهای هنری را در سر می پرورانم یا نه. من هم با صداقت جواب دادم به شدت. حالا نمی دانم جواب مثبت این سوال به نمره انگیزه شغلی ام اضافه کرد یا کم کرد. اگر اضافه کرده باشد خیلی بامزه است. انگیزه شغلی ام بالا بود در حالی که خودم احساس می کنم خیلی هم در واقعیت زندگی نمی کنم . یک جورایی در هپروتم. شاید یک جورایی وسواس کار درست گرفته ام. به هر حال اگر بخواهم در دانشگاه به عنوان پروژه نوشته تحویل بدهم دیگر نمی شود این فکر های آزار دهنده خاله زنک موضوع کار باشند. باید کمی به مسائل پیچیده و بزرگ بشری فکر کنم.

Monday, May 14, 2007

شمال(بدون شرح)

Image and video hosting by TinyPic

Image and video hosting by TinyPic


Image and video hosting by TinyPic


Image and video hosting by TinyPic

Saturday, May 05, 2007

روشنفکری

وقتی فکر می کنم که چرا از انتلکها متنفرم به این نتیجه می رسم که خودم هنوز درگیر قضیه هستم. این طور نیست که مساله را حل کرده باشم در کناری و از کنار به آن نگاه کنم. هنوز هم اگر کسی بهم بگوید روشنفکر نیستی چون خانواده ات را دوست داری بسیار تلاش می کنم تا ثابت کنم خانواده ام را دوست ندارم. برای انتخاب دوستانم هم مستقل از اینکه چه قدر آدمی باشد که بتوان با او ارتباط برقرار کرد یا چه قدر دوست داشتنی باشد طوری انتخاب می کنم که بتوان به او روشنفکر گقت. معنی لغت هم بسیار مبهم است. حتی به کتابهایی که طرف بلغور کرده هم ربطی ندارد. بیشتر نوعی رفتار از موضع بالاست که بسیار هم زیاد شده. آخرین کسی که فکر می کردم چنین رفتاری کند و از مراسم و سنتها گله کند و راهنمایی ام کند خواهر دافم بود. خیلی بهتر است. من با اینکه سماجت می کنم و دست از حماقت بر نمی دارم حالا دیگر گستره انتخابم در بین خیلی هاست. حالا دیگر باید انتخاب کنم که به چه کسی ثابت می کنم که خیلی روشنفکرم. به یک همجنسباز که در حالت روشنفکری باید ویژگی اش را به صورت یک آیتم روشنفکری ببینم. به ان دوستپسری که برای خوشحالی اش وبلاگ زدم دریغ از اینکه وبلاگ زدن یک چیز هایی است تو مایه های دکون زدن. بستگی دارد که خواربارت چه باشد. یا آن یکی که وقتی فهمید وبلاگ دارم با حالت تهاجمی بهم گفت که وبلاگها ادبیات را به لجن می کشند و ادبیات مخصوص آدمهای خاص و روشنفکری مثل اوست. نمی دانم. حالا دیگر تعریف خیلی گسترده شده. با مشروب خوردن و سیگار کشیدن و به سنتها فحش دادن هم کار راه نمی افتد . یک خورده باید فکر کنم و انتخاب کنم.