آلما

Friday, July 13, 2007

مجالی برای خاکتوسری

هر وقت می خواهم بنویسم می فهمم که دغدغه هایم بسیار ابتدایی و پست هستند. می دانم که حرف زدن راجع به این مسایل حال آدم را خیلی خوب می کند. اساسا یکی از کارهای روانشناسها همین است. پس شروع می کنم
منشی شرکت چرا توالت رفتنهای مرا می شمارد؟ مگر در دهان او کاری می کنم؟ و چرا هر بار که می روم به من چشم غره می رود؟ من همینم که هستم. زیاد دستشویی می روم.
چرا من باید خواب ببینم که در اقیانوس با او بوده ام؟این چه کاری است که من با یارم می کنم؟
چرا کامپیوتر من صدا می دهد؟
مگر اتاق من انباری است؟ برای چه من باید دلبسته یک اتاق باشم؟ چرا دنیای من بزرگ نیست؟
چرا طوری حرف می زند که انگار می خواهد به آدم چیز یاد بدهد؟ مگر من سوالی کرده ام که بهم آموزش می دهد؟
آیا در این میدان ایستاده اند؟ آیای از این میدان جان سالم به در خواهم برد؟
زیپ بلوزم را تا کجا بکشم بالا؟
آیا من دارم باج می دهم؟

0 Comments:

Post a Comment

<< Home