آلما

Monday, June 26, 2006

جمله سازی سخت است

امروز فقط می نویسم که بوده باشم وگرنه خبری از جملات در ذهنم نیست. حتی نمی توانم در مورد احساسهایی که دارم هم جمله ای بسازم. از اتفاقاتی که می افتد خودم هم می افتم. مثلا خندیدن یا گریه کردن. وقتی هم که می خندم باورم نمی شود که خوشحالم یا وقتی که گریه می کنم خودم این طوری فکر نمی کنم که ناراحتم. کار وقتی سخت می شود که مدام ازت بپرسند چته.

3 Comments:

  • At 6:31 AM, Anonymous Anonymous said…

    ای بابا ما که نفهمیدیم تو چته؟حالا واقعا چته؟بهتر شدی بگو چته؟

     
  • At 1:23 PM, Anonymous Anonymous said…

    آره، کی بود نگات می کرد حرفتو می خوند؟! من یادم نیس

     
  • At 12:18 AM, Anonymous Anonymous said…

    آلما ناخوش نبینمت. خوب ببین سخت می گیری،قبول کن که خوشی و ناخوشی بخشیش هورمونیه. بهتره یاد بگیریم که اونا رو چطور میزون کنیم.بیا دنبال خوشی پیوسته بگردیم:-) بازم همون حرف تکراری.هاها

     

Post a Comment

<< Home