جمله سازی سخت است
امروز فقط می نویسم که بوده باشم وگرنه خبری از جملات در ذهنم نیست. حتی نمی توانم در مورد احساسهایی که دارم هم جمله ای بسازم. از اتفاقاتی که می افتد خودم هم می افتم. مثلا خندیدن یا گریه کردن. وقتی هم که می خندم باورم نمی شود که خوشحالم یا وقتی که گریه می کنم خودم این طوری فکر نمی کنم که ناراحتم. کار وقتی سخت می شود که مدام ازت بپرسند چته.
3 Comments:
At 6:31 AM, Anonymous said…
ای بابا ما که نفهمیدیم تو چته؟حالا واقعا چته؟بهتر شدی بگو چته؟
At 1:23 PM, Anonymous said…
آره، کی بود نگات می کرد حرفتو می خوند؟! من یادم نیس
At 12:18 AM, Anonymous said…
آلما ناخوش نبینمت. خوب ببین سخت می گیری،قبول کن که خوشی و ناخوشی بخشیش هورمونیه. بهتره یاد بگیریم که اونا رو چطور میزون کنیم.بیا دنبال خوشی پیوسته بگردیم:-) بازم همون حرف تکراری.هاها
Post a Comment
<< Home