چشمان دخترک
عزیزم
چشمان دخترک می خندد
با دندانهایی که درون خنده اش
طمع ریختن خون سرکشی تو برق می زند
عزیزم
تو را به دخترکان می سپارم
و خودم را به زندگی
به رنگی صریح
بی هیچ رمز و رازی
که حتما زیباست.
همه دوستش دارند.
من تو را
و رابطه ام با تو
و همهء چیزهایی که دیده نمی شوند
من خودم را هم حتی درون جیوهء آینه دوست دارم
عزیزم
چشمان دخترک را برایت چیدم
با چشمانم که همه چیز لیز می خورد درونش
تو را نگاه می کنم که آن را نگاه می کنی
آخ
پیشانی ام خورد
به دیواری بینمان که نمی بینمش.
حتماً دیوار را دوستش دارم
و تو را
مثل یک برادر
و همه پسر ها را
مثل برادر
خیلی با مزه و با نمکند فقط
همچون چشمان دختر که برایت چیدم
چشمان دخترک می خندد
با دندانهایی که درون خنده اش
طمع ریختن خون سرکشی تو برق می زند
عزیزم
تو را به دخترکان می سپارم
و خودم را به زندگی
به رنگی صریح
بی هیچ رمز و رازی
که حتما زیباست.
همه دوستش دارند.
من تو را
و رابطه ام با تو
و همهء چیزهایی که دیده نمی شوند
من خودم را هم حتی درون جیوهء آینه دوست دارم
عزیزم
چشمان دخترک را برایت چیدم
با چشمانم که همه چیز لیز می خورد درونش
تو را نگاه می کنم که آن را نگاه می کنی
آخ
پیشانی ام خورد
به دیواری بینمان که نمی بینمش.
حتماً دیوار را دوستش دارم
و تو را
مثل یک برادر
و همه پسر ها را
مثل برادر
خیلی با مزه و با نمکند فقط
همچون چشمان دختر که برایت چیدم
4 Comments:
At 2:27 PM,
Anonymous said…
jaleb ehsaset ro bayan kardi. kheili tarsnakiha!
rasti keraye mano hesab nakardi!
At 11:48 PM,
آلما said…
:D
At 1:44 AM,
Anonymous said…
kojast dokhtarak ? :|
At 7:23 AM,
Anonymous said…
شاید وقتی که کشف می کنیم که فاصله حقیقتی است که باید به آن احترام گذاشت که داریم پیر می شویم . در این فاصله حتما جند بار سرمان به آن دیوار نامرعی اصابت کرده است. نمی دانم چرا آن دخترک شعرت من را به یاد عروسکی می اندازد که در کودکی با آن بازی می کردیم و ما چشمان و موهایش را کنده بودیم!!!!
Post a Comment
<< Home