انگیزه
انگیزه دستی به سرم کشید. پشتم را به او کردم دستش را پس زدم. جلوتر آمد لبم را بوسید و گفت :پاشو مر یم ساعت دوازدهه.پاشو. گفتم: چی داری امروز. گفت پروژه پایانی. ترسیدم. از جا پردیم. هولش دادم عقب.
- به من دست نزن. تو انگیزهء من نیستی. کارتت کو؟ نشانش بده.خاک بر سر زد زیر گریه. از زیر زبانش بیرون کشیدم " اجبار" است و آمده جای انگیزه حاضری بزند .
- به من دست نزن. تو انگیزهء من نیستی. کارتت کو؟ نشانش بده.خاک بر سر زد زیر گریه. از زیر زبانش بیرون کشیدم " اجبار" است و آمده جای انگیزه حاضری بزند .
1 Comments:
At 10:45 PM,
Anonymous said…
salaam
kheili khoob bud lezzat bordam
mer30
Post a Comment
<< Home