آلما

Sunday, November 20, 2005

پشت آن کوه

از آن کوه که بری بالا یک جا هست که درختهاش خیلی زیاده. کوه تقریباً به صورت عمودیه و درختهاش افقی در اومدن. باید از شاخه درختها بگیری و بری بالا. به یک جایی می رسی که سطح صافی داره. اونجا من یک هلیکوپتر دارم. توی هلیکوپترم یک پنکه دارم و یک فن کامپیوتر هم برده ام. لازمشان دارم. می دونی من معمولی نیستم. می دونم ممکنه پشیمون بشی بری و دیگه نیای. باشه ولی اگه خودم بهت می گفتم نه تا آخر عمرم حسرت می خوردم. تو با بقیه برام فرق داشتی. دستتو بده من. ببین! من هر وقت احساساتی می شم نخاعم رشد می کنه و از پشتم می زنه بیرون. جدیداً هم که عاشق تو شدم رشدش تصاعدی شده.وفتی رشد می کنه سفت می شه. برای همین هم اون تجهیزات رو لازم دارم. هفته ای یک دفعه می رم کوه با ملخ هلیکوپتر نخاعم رو کوتاه می کنم. دردش یک کم از اپیلاسیون بیشتره. بعد با پنکه و فن صاف و صوفش می کنم. خوبه! یک هوایی هم می خورم و بر می گردم پایین. گفتی منو هر چی باشم می خوای. ولی باز بهت حق می دم هر تصمیمی بگیری. من تا آخرش باهات هستم بقیه تصمیم گیری رو به تو واگذار می کنم. فعلاً

0 Comments:

Post a Comment

<< Home