آلما

Wednesday, November 16, 2005

ئمکنکمن

چندین سال پیش وقتی سال اول یا دوم دانشگاه بودم استاد ادبیاتمان گفت که ارزش انسان به کنترل کننده هایی است که دارد. پیش خودم فکر کردم :« پیرمرد هاف هافو! معلوم است که باید لخت شد پرید وسط زندگی» مثالش این که خوشم می آمد عاشق کسی شوم و همه کار برایش بکنم یا خیلی دوست داشتم همه چیز زندگی ام را جار بزنم. و به نظرم می آمد که هر کس این گونه رفتار نمی کند از حاشیه رد شده است. شاید خیلی ها این طوری باشند . خیلی دیدم آدمهایی که با افتخار می گویند:« من دیوانه ام» حالا که بزرگ و بزرگتر می شوم فکر می کنم شاید اداره کردن زندگی با تدبیر بالا و فکر کردن زیاد جالب ترو عملی تر باشد. اما هنوز شهوت لخت شدن و پریدن وسط زندگی به قوت خود باقی است.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home