آلما

Sunday, August 07, 2005

بطالت2

صورتش را شست. نگاهی به میز صبحانه انداخت. پشت میز کامپیوتر نشست.آرام آرام شبکه ای از تارهای عنکبوت از پلکهایش به سمت مونیتور بسته شد. ساعتها می گذشت تارها کم کم به هم تنیده تر می شدند و محفظه ای را بین سرش و صفحه مانیتور تشکیل می دادند. نور مانیتور درون محفظه را روشن می کرد.. سیگاری روشن کرد. با سیگار قسمتی از تارها را سوزاند. سوراخی ایجاد شد. از سوراخ نگاهی به زیرسیگاری پرش انداخت. تار عنکبوتی از مردمک چشمش تنیده شد و نگاهش به زیرسیگاری مانده.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home