آلما

Thursday, June 09, 2005

لاک

با ناخنهای خیس از لاک راحت نمی توان نوشت ولی لاآن خوب می توانم تایپ کنم و فقط نگران شستم هستم. کتاب را بستم و گفتم : می روم لاک بزنم . یک لاک پررنگ. به طرف وسایل خواهرم راه افتادم. هیچ وقت نزدیک قرار ملاقات لاک خوب از آب در نمی آید. باید از دیشبش به قرار فردایت فکر کرده باشی. به ناخنهای پایم لاک پررنگی زده بودم. انگار قهوه ای بود. چه رنگی بزنم؟ آبی؟ آبی زده بودم و سرهنگی تمسخر کرد . گفت رنگ ناخنهایت مثل ناخن مرده ها شده. حالا او مرده و من فکر می کنم که پوزش خورد. برق ناخن؟ آن یکی لاک دوست نداشت . می گفت مصنوعی ترین آرایش است. ولی این یکی می دانم که دوست دارد. پاهایم را لاک پررنگی زده بودم . شاید قهوه ای بود. کنار هم نشسته بودیم و هنوز رودربایستی داشتیم. پاهایمان را دراز کرده بودیم . کف پایش را به روی پایم کشید و گفت لاکش رو ببین. لاکهایم خشک شده اند . می روم چای بخورم

0 Comments:

Post a Comment

<< Home