آلما

Saturday, May 14, 2005

قهر

تا حالا نمی دانستم که قورباغه ها وقتی گریه می کنند از تمام بدنشان اشک می آید. پشتش را به من کرده و می دانم که هیچ کاری از دستم ساخته نیست.همهء حرفهایم ریخته اند روی زمین. قبلا جلدی با زبانش همه واژه هایی را که از دهانم خارج می شد می گرفت و قورت می داد. گوشه حمام خانهء خوبی برایش درست کرده ام.بخار آب را دوست دارد. اب جوش را باز می کردم تا آخر و وقتی حمام را بخار آب می گرفت طاقباز دراز می کشد و نفس نفس می زدو من هم با انگشت کوچکم شکمش را نوازش می کردم. دلم لک زده است که دوباره روی شانهام بنشیند و مسابقه بگذاریم. مسابقه این است که با گذشتن از سرم از این شانه ام به آن شانه ام بپرد و اگر افتاد با پا بگیرمش. خیلی هیجان انگیز است و من همیشه موقع مسابقه خنده ام می گیرد. خنده که چه عرض کنم قهقهه ام می گیرد. مامان دوست نداشت وقتی به حمام می روم بخندم به خاطر همین دیگر اجازه نمی دهد به حمام بروم.یک ماه است که اینجا نیامده ام. او دیگر حرفهای مرا نمی خورد و با تمام تنش گریه می کند.

1 Comments:

  • At 4:09 PM, Anonymous Anonymous said…

    Chand vaghte hich khabari nist . . .
    chera update nemikoni?

     

Post a Comment

<< Home