آلما

Tuesday, May 10, 2005

زن و مرد

عاشق هم شدند . ازدواج کردند. تختهایشان را به هم چسباندند . دوشکهایشان را هم به هم دوختند. مرد سرش را به سینهء زن چسباند و گفت بیا تا ابد با هم بمانیم . زن گفت باشه. زن کلاف نخش را در آورد و دور خودشان پیچید. زن چاق شد. مرد گفت من دارم خفه می شم. زن گریه کرد.درون کلاف نخها چرخیدند.پشتشان را به هم کردند. سالها خوابیدند. یک روز که نخها را باز کردند تا طلاق بگیرند دیدند که از پشت به چسبیده اند. لباس پوشیدند . به مجله فروشی رفتند . مرد یک مجله پورنو خرید. زن گریه نکرد. برگشتند. هنوز مرد مجله اش را ورق می زند . زن نخها را کلاف می کند.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home