دوست
نزدیک ترین دوست
آه! آن نزدیک تر از من به من
تلنگری می زندت
و تو
که روی بندی استاده ای – با کوله باری از زندگی-
در آب می افتی
سایش آب بر گونه ها
دستها
.و بین انگشتان پا
می دانی
می دانی اگر فریاد زنی
کسی از روی رحم
.دستت می گیرد
.شاید خود آن دوست
دم آخر
!لحظه ای پشیمانی
چرا پیشترها برهنه تن به آب نداده بودم؟
آه! آن نزدیک تر از من به من
تلنگری می زندت
و تو
که روی بندی استاده ای – با کوله باری از زندگی-
در آب می افتی
سایش آب بر گونه ها
دستها
.و بین انگشتان پا
می دانی
می دانی اگر فریاد زنی
کسی از روی رحم
.دستت می گیرد
.شاید خود آن دوست
دم آخر
!لحظه ای پشیمانی
چرا پیشترها برهنه تن به آب نداده بودم؟
0 Comments:
Post a Comment
<< Home