آلما

Monday, April 11, 2005

چاه

آن قدر به تقدیر اعتقاد پیدا کرده ام که از جایم تکان نمی خورم می گذارم هر چه می خواهد بشود بشود. دیگر دختره احمق می توانی فکر کنی الآن فلان کار را انجام می دهم یا نه. آن کار را انجام بده. کاری که دلت می خواهد انجام بده. یک کم هم من تعیین کنم.
هر قدر هم به مساله ای اعتقاد داشته باشی جو که بر خلاف آن باشد نمی شود هیچ چیز را ثابت کرد. جو خیلی ظالم است. به هیچ کس هم رحم نمی کند معلوم هم نیست این حرام زاده کی شکل می گیرد . حالا بیا و از این جو وارد آن جو شو. سرده گرم می شود و چه می شود. جوهای قبلی هم هنوز تاثیرشان رویت باقی است. من از چیزی بدم می آید . هیچ چیز را هم نمی خواهم ثابت کنم.
دستشویی خانه مان هر چند وقت یک بار می گیرد. بیچاره آن آخرین نفری که قبل از گرفتن دستشویی رفته است دستشویی. همه به دیده تحقیر نگاهش می کنند. همه الآن به من به دیده تحقیر نگاه می کنند.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home